مهارت تصمیم گیری اصولی

معمولا زمانی که در مورد مهارت تصمیم گیری «به انگلیسی: Decision making» صحبت می کنیم؛ آنقدر پیش پا افتاده به نظر میرسد که تمایل زیادی به یادگیری و مطالعه در مورد آن نداریم. مگر آنکه در شرایط تردید در تصمیم گیری بوده باشیم.
اگر بخواهیم برای مهارت تصمیم گیری یک مصداق بیاوریم مانند بیمه است. به ظاهر به آن نیازی نداریم تا زمانی که به مشکلی بر بخوریم. آن وقت است که میبینیم با چه مهارت پیچیدهای سر و کار داریم.
موضوع جالبی که ما خواسته یا ناخواسته با تصمیماتی که میگیریم خودمان را وارد شرایطی میکنیم که اغلب مورد پسندمان نیست. به دو دلیل این اتفاق رخ میدهد:
-
- اول اینکه در مورد یادگیری مهارت تصمیم گیری جدی نیستیم.
- دوم هنگام تصمیم گیری مغز توانایی تحلیل را از دست می دهد و نمیدانیم با آن چه کنیم.
بنابراین دانستن در مورد تعریف تصمیم گیری یا انواع تصمیم گیری میتواند در مهمترین قسمتهای زندگی اثرگذار باشد. ما در این مقاله ویژه به شکل کامل موضوع تصمیم گیری را با همه جوانب مورد نیاز بررسی میکنیم.
البته قبل از رسیدن به موضوعات اصلی مقاله با مقدمهای بر FOBO شروع میکنیم تا ذهنتان آماده دریافت مطالب ویژه مربوط به تصمیم گیری را داشته باشد. البته اگر علاقهای به آن ندارید میتوانید از تیتر بعدی شروع به مطالعه کنید.
غلبه بر FOBO یا سردگمی در تصمیم:
ممکن است در مورد فومو «به انگلیسی: FOMO» مطالبی شنیده باشید. فومو یا همان ترس از دست دادن پیدیدهای است که فرد را دچار مقایسههای شدید میکند. در این حالت دیگران هر کاری انجام دهند و آن فرد انجام ندهد احساس میکند موضوع بسیار بزرگی را از دست داده است. سعی می کنیم در یک مقاله مفصل به موضوع فومو بپردازیم.
اما به جز فومو موضوع دیگری به نام فوبو FOBO وجود دارد که به نوعی همان سردرگمی میان انتخابهای زیاد است. شاید با خود بگویید هر چه گزینههای خوب بیشتری برای انتخاب داشته باشم تصمیم بهتری نیز میگیرم. اما در واقعیت گزینههای زیاد فقط شما را در تصمیم گیری سردرگم میکند.
شما را دعوت به تماشای ویدیو تد میکنم تا بیشتر با فومو آشنا شوید.
تصمیم گیری چیست؟
ما به طور کلی نیازی نداریم تعریف تصمیم گیری را بدانیم اما آیا واقعا وقتی میخواهیم یک تصمیم بگیریم آگاه هستیم که چه کاری انجام میدهیم؟ در اغلب مواقع خیر.
بنابراین یکی از راههای آگاه شدن از روند تصمیم گیری دانستن در مورد تعریف آن است، تا بتوانیم آن را از موضوعات دیگر تفکیک کنیم. شاید بهترین و ساده ترین تعریف تصمیم گیری این جمله باشد: «انتخاب بین چند گزینه بدون در نظر گرفتن هیچ شرایطی»
البته تعاریف کمی علمیتر و دقیقتری برای تعریف تصمیم گیری وجود دارد. لزومی ندارد آنها حفظ کنید اما همین که یک بار در موردشان بخوانید دید شما را از نظر مهارتی وسیعتر میکند. دو تعریف معروفتر را در ادامه بررسی میکنیم:
به جز مطالبی که در ادامه میخوانید سعی ميکنیم در مقالهای مجزا در مورد تعریف تصمیم گیری صحبت کنیم.
تعریف اول: انتخاب از میان همه گزینه
«انتخاب از میان همه گزینههای روی میز» این تعریف میگوید: لزوما باید همه گزینههای موجود روی میز بگذاریم و از بین آنها موردی را انتخاب کنیم که:
-
- اول: به خواستهها و تمایلات فرد بیشترین نزدیکی را داشته باشد.
- دوم: احتمال به موفقیت رسیدن آن بیشتر از دیگر گزینهها باشد.
بسیار طبیعی است که دو شرط معرفی شده برای تصمیم گیری حیاتی و لازم هستند. اما نکته قابل توجه در اینجاست که بسیاری از مواقع فرد حتی علایق خود را به درستی نمیشناسد. بدتر از آن گاها یکی از تمایلاتش با آن یکی علاقهاش در تضاد است. این تعریف به ما آگاهی میدهد تا بر اساس ارزش ها، تمایلات، ترجیحات یا علایق واقعی و درست، یکی از گزینهها را انتخاب کنیم.
نکته دوم این است که اگر نمیتوانیم احتمال موفقیت در یک تصمیم را اندازه گیری کنیم بیشتر از قبل دچار سردرگمی میشویم. زیرا نمیدانیم آیا آن گزینه بهترین انتخاب است یا بدترین انتخاب.
تعریف دوم: کاهش گزینه ها و انتخاب
یک تعریف دیگر اصولی در مورد تصمیم گیری این است که: «کاهش گزینههای دارای شک و تردید و انتخاب از میان گزینههای باقی مانده»
بسیار سخت است گزینههایی که ۱۰۰ درصد در موردشان نمیدانیم را حذف کنیم اما به هر حال همیشه این کار را میکنیم. معمولا تمایلمان به سمت گزینهای است که کمتر به عملی شدنش شک داشته باشیم.
این تعریف به ما یادآوری میکند که همیشه به خوبی در مورد گزینه های پیش رو تحقیق کنیم. همچنین به اندازه کافی در مورد هر کدام اطلاعات کسب کنیم؛ تا انتخابهایمان با نتایج بهتری روبرو شوند.
معمولا انتخاب میان دو گزینه که اطلاعاتمان در موردشان بیش از ۷۰ درصد است بسیار آسانتر خواهد بود؛ تا اینکه در مورد یکی از گزینهها ۷۰ درصد و در مورد دیگری ۲۰ درصد بدانیم. ممکن است گزینه ۲۰ درصد بسیار نتایج بهتری داشته باشد. اما چون اطلاعاتمان در مورد گزینه ۷۰ درصدی بیشتر از تمایل بیشتری نسبت به انتخاب آن داریم که لزوما نتایج خوبی را به همراه ندارد.
تفاوت حل مسئله و تصمیم گیری:
یکی از دلایلی که نیاز است هم تعریف حل مسئله و هم تعریف تصمیم گیری را بدانیم تفکیک آنها از یکدیگر است. زمانی که می دانیم چه گزینههایی برای انتخاب داریم و باید از میان آنها یکی را انتخاب کنیم در حال تصمیم گیری هستیم. اما زمانی که نمیدانیم چه گزینههایی داریم و باید آنها را پیدا کنیم در حال حل مسئله هستیم.
در اصل فرایند تصمیم گیری شامل هر دو میشود. اما توانایی تفکیک این دو از یکدیگر به شما کمک میکند تا بتوانید مرحله به مرحله پیش روی کنید. اول گزینهها را پیدا کنید و بعد از میان آنها یکی را انتخاب کنید.
انواع تصمیم گیری
معمولا انواع تصمیم گیری را به روشهای مختلفی تفکیک و دسته بندی میکنند. این دسته بندیها وابسته به شرایط تغییر میکنند و هیچ گاه نمیتوان گفت کدام نوع از دستههای تصمیم گیری کارایی بیشتری دارد. زیرا این شما هستید که باید با توجه به شرایط موجود یکی از انواع تصمیم گیری را در نظر بگیرید.
در برخی موارد شما درگی چند نوع تصمیم هستید و آگاهی نسبت به آن میتواند روند تصمیم گیری را بهتر و بهینه تر کند. در ادامه انواع تصمیم گیری را به تفکیک بررسی میکنیم.
تصمیم گیری بر اساس تعداد نفر:
چند نفر در تصمیم گیری پیش رو نظر موثر دارند؟ در برخی موارد شما خودتان به تنهایی تصمیم میگیرید و بهای تصمیم اشتباه یا پاداش تصمیم درست بر عهده خودتان است. اما گاهی اوقات یک گروه به صورت مشترک در رابطه با موضوع خاصی تصمیم میگیرند.
در هر دو حالت چالشها و دستاوردهای مخصوص به خود وجود دارد. اما هر چه تعداد نفرات تصمیم گیرنده بیشتر شود به مراتب تصمیم گیری و مسئولیت پذیری در آن تصمیم پیچیدهتر میشود.
تصمیم گیری بر اساس نوع سوال:
بعضی مواقع بین انجام دادن یا ندادن یک کار تصمیم میگیریم ولی گاهی اوقات میخواهیم آن کار را انجام دهیم و بین روش انجام آن تصمیم میگیریم. همچنین گاهی اوقات بین انجام دادن یا ندادن یک تصمیم گرفتهایم اما نمیدانیم چه زمانی شرایط عملی شدن آن به وجود میآید.
بنابراین بهتر است هنگام تصمیم گیری جنس سوالی که مطرح میشود را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه برخی از انواع سوالات را معرفی میکنیم.
تصمیماتی که با آیا شروع میشوند:
ماهیت این نوع از تصمیمها با پاسخی از جنس بله و خیر مشخص میشود. به این معنی که قرار نیست از بین گزینههای موجود یکی را انتخاب کنید و بیشتر باید بین انجام دادن یا ندادنش باید تصمیم گیری کنید. مثلا میخواهم ماشین بخرم. سوال این است: آیا ماشین بخرم؟
دقت کنید مسئله بین اینکه چه ماشینی بخرم؟ یا اینکه چه رنگی داشته باشد؟ یا گزینههای این چنینی نیست. مساله اصلی بر سر خریدن یا نخریدن است. معمولا این نوع تصمیمها بر اساس یک هیجان تازه شکل میگیرند. ممکن است مقداری پول پیشبینی نشده بدستان رسیده باشد یا برعکس نیازمند مقداری پول پیشبینی نشده باشید. در این تصمیم اولیه بیشتر به سمت انجام دادن است. آیا ماشینم را بفروشم؟
تصمیماتی که با کدام شروع میشوند:
زمانی که قرار است بین دو یا چند گزینه یکی را انتخاب کنیم با تصمیماتی از جنس «کدام» روبرو هستیم. این نوع از تصمیمات بعد از انکه تصمیم به انجام یک کار گرفتیم به وجود میایند. در واقع بعد از اینکه تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم یا ندهیم، باید بین روشهای چگونه انجام شدنش یکی را انتخاب کنیم. مثلا بعد از اینکه تصمیم گرفتیم ماشین بخریم حالا بین مدلهای موجود یکی را انتخاب میکنیم.
این نوع تصمیمات نیازمند کسب اطلاعات در مورد گزینهها هستند. مثلا بودجه فعلی یکی از عواملی است میتواند گزینهها را محدود کند. رنگ، کارایی، علایق و موارد از این دست دیگر عواملی هستند که انتخاب میان این یا آن را محدود خواهند کرد.
تصمیماتی که احتمال انجام دارند:
دقیقا این نوع تصمیم گیری همان تصمیمات از جنس آیا هستند که بین انجام شدن یا نشدن باید یکی را انتخاب کنیم. با این تفاوت که معمولا تصمیم را گرفتهایم اما هنوز شرایط عملی شدنش پیش نیامده است. مثلا در مثال خرید ماشین من قبلا تصمیم گرفتهام که یک خودرو بخرم اما منتظر هستم مبلغی که طلبکارم به حسابم واریز شود.
گزینههایی که احتمال عملی شدن دارند:
این دسته از تصمیم گیری هم کاملا مشابه تصمیمات از جنس «کدام» هستند. بین اینکه کدام گزینه را انتخاب کنیم تصمیم گرفتهایم اما منتظر هستیم شرایط برای عملی شدن آن گزینه فراهم شود.
تفاوت اساسی در این دسته از تصمیم ها در باز بودن دستمان در انتخاب گزینههاست. به نوعی میتوان همه گزینهها را انتخاب کرد و به محض این که شرایط عملی شدن یکی از گزینهها فراهم شد آن را انتخاب و اجرایی کنیم. در مثال خرید ماشین میتوان این گونه در نظر گرفت که اگر توانستم فلان خودرو را به صورت اقساط بخرم حتما این کار را میکنم ولی اگر آن خودرو نشد این یکی را به صورت نقد خرید میکنم.
تصمیم گیری بر اساس سیستم یک و دو:
دنیل کانمن در کتاب خود با نام تفکر سریع و کند سیستمهایی درون مغز را معرفی میکند که وظیقه تصمیم گیری دارند. سیستم یک به نوعی بیان گر عکس العملهای ناخودآگاه ماست. همان مواردی که بدون نیاز به فکر نسبت به آنها اقدام میکنیم. سیستم دو نیز افکار ما هستند که نسبت به موارد مختلف در ذهن ایجاد میشوند. ما سعی میکنیم در مورد دنیل کانمن ، کتاب تفکر سریع و آهسته و سیستم یک و دو مقالههایی منتشر کنیم تا بتوانید به خوبی با آنها آشنا شوید.
در واقع تصمیمهایی که در زندگی میگیریم یا شهودی هستند و یا منطقی. البته هیچ وقت تصمیمها صددرصد شهودی یا صددرصد منطقی نیستند. فقط یکی از این دو سهم بیشتری را در آن تصمیم بر عهده میگیرید. تصمیمهای شهودی به نوعی توسط سیستم یک و تصمیمهای منطقی توسط سیستم دو گرفته میشوند.
اگر علاقهمند هستید در مورد انواع تصمیم گیری بیشتر بدانید و در آن حرفهای شوید پیشنهاد ما مطالعه مقاله انواع تصمیم گیری است.
هر تصمیم یک جریان ایجاد میکند:
تصمیمات امروز شما باعث ایجاد مسیری در آینده خواهند شد که به چند گزینه برای تصمیم بعدی منتهی میشود. همانطور که در گذشته تصمیمهایی گرفتهاید که امروز در زندگیتان تاثیر گذاشتهاند و حالا مجبورید به خاطر آن تاثیرها تصمیمهای دیگری بگیرید. به عنوان مثال شخصی که تصمیم میگیرید ازدواج کند بعد از عملی کردن آن تصمیم وارد مسیر تازهای میشود. اگر ازدواج نمیکرد یک سال آینده برای او بسیار متفاوتتر میبود. موارد دیگری برای او اهمیت داشت تصمیمات دیگری میگرفت.
در تصمیم گیری مراقب جریانی که از عملی شدن تصمیم برایتان ایجاد میشود باشید. در اغلب موارد ما به این خاطر از نتیجه تصمیم خود ناراضی هستیم زیرا جریانی که به اجبار درون آن قرار گرفتهایم را دوست نداریم. پیشنهاد میکنم فایل صوتی جریان تصمیم گیری که در پروژه بشنولوژی منتشر کردیم را گوش کنید تا با این مفهوم کاملا آشنا شوید.
مراحل تصمیم گیری اصولی و استاندارد:
معمولا عادت نداریم برای یک فرایند که اتوماتیک آن را انجام میدهیم مرحله در نظر بگیریم. زیرا همه چیز به خوبی و بدون اینکه بار فکری زیادی برایمان داشته باشد به خوبی انجام میشود. مثلا وقتی به جایی از بدنتان به خارش میافتد مرحلههای اینکه اول کدام دست را به سمت مرحله خارش حرکت دهید فکر نمیکنید و در کسری از ثانیه آن را انجام میدهید. حتی گاهی این فرایند آنقدر سریع و اتوماتیک رخ میدهد که نمیدانید در خاراندن محلی از بدنتان هستید.
پیشنهاد می کنم قبل خواندن کامل این بخش مقاله تصمیم درست را مطالعه کنید.
تا این جا مشکلی نیست اما برای انتخابهای بزرگتر چطور؟ انتخابهایی که عواقبی به همراه دارند و اگر مراحل اصولی آن را در پیش نگیریم احتمالا نمیتوانیم جوانب آن انتخاب را به درستی بررسی کنیم. انگار چشم بسته تصمیم گرفتهایم و حالا باید بهای آن را پرداخت کنیم.
مراحل استاندارد یک تصمیم عادی چیزی شبیه به فرایند زیر است:
۱. تعیین محدودیتها
این مرحله برخلاف ۴ مرحله دیگر که در ادامه بررسی میکنیم بیشتر به خود ما بستگی دارد. اشتباه نکنید؛ همه مراحل دیگر هم به ما بستگی دارد اما این مرحله بسیار بیشتر از دیگر گزینهها به شرایط فعلی، ارزشهای ما در زندگی و اهدافی که میخواهیم تحقیق پیدا کنند وابسته است.
عوامل موثر در این مرحله نیازها، اهداف، علایق و محدودیتهای زمانی و مکانی و غیره هستند. به عنوان مثال وقتی میخواهیم کارمند جدیدی استخدام کنیم عوامل موثر بر انتخاب آن کارمند احتمالا: نیازها و از طرفی خط مشی ماست. برعکس آن وقتی میخواهیم جایی استخدام شویم محدودیتهای مکانی، مهارتی، نیازها و اهداف عوامل موثر بر آن تصمیم هستند.
۲. کسب اطلاعات:
در مورد تصمیمی که میخواهید بگیرید یا گزینههای پیش رو تا جایی که میتوانید اطلاعات کسب کنید. وقتی میگوییم در مورد آن تصمیم اطلاعات کسب کنید منظورمان دو وجه است.
وجه اول: اطلاعات حقیقی بدون در نظر گرفتن احساس خودمان در مورد تصمیم
وجه دوم: احساسات ما در مورد آن تصمیم
وجه اول:
هر تصمیمی که بگیرید فارغ از تاثیری که شما بر آن میگذارید ماهیت و تاثیرات خودش را به همراه دارد. این موارد بیشتر تحت عنوان قوانین یا بایدها ذکر میشوند. به عنوان مثال بدون در نظر گرفتن اینکه شما گواهینامه دارید یا خیر باید بدانید که رانندگی با ماشین نیاز به گواهی نامه رانندگی دارد. یا زمانی که شما میخواهید نواختن یک ساز را یاد بگیرید باید بدانید خرید ساز همه ماجرا نیست و تئوریهای موسیقی به اندازه خودشان در اجرای چنین تصمیمی نقش دارند.
شاید این موارد به نظرتان پیش پا افتاده برسد اما جالب است بدانید در اکثر تصمیمها به خاطر همین موارد پیش پا افتاده جوانب آن تصمیم را در نظر نگرفتهایم و آن تصمیم نتیجه مطلوبی برایمان نداشته است.
بسیاری از زمانها به همین علت در حین فرایند یادگیری نواختن یک ساز موسیقی انگیزه خود را از دست میدهیم و دیگر آن را ادامه نمیدهیم. هرچه تصمیم بزرگتر باشد بهتر از اطلاعات حقیقی بیشتری نسبت به آن کسب کنیم.
وجه دوم:
شناخت احساسات خودمان می تواند جلوی یک تصمیم اشتباه هیجانی را بگیرد یا حداقل دلایل بهتری برای انجام شدن آن پیدا شود. زمانی که در اینستاگرام فردی را میبینیم که اتفاقا سن زیادی ندارد و با یک ساز میتوازد و میخواند احتمالا از آن تاثیر میگیریم و تصمیم میگیریم نواختن آن ساز را یاد بگیریم. این دلیل خوبی است اما بدون در نظر گرفتن وجه اول احتمالا سرانجام خوبی ندارد.
حتی این اتفاق برای شروع یک کار جدید، ازدواج، تحصیل و موارد دیگر که کوچک هم نیستند کاملا صدق میکند.
نکته: گاهی بررسی یک تصمیم نیاز به اطلاعات بسیار دقیقی دارد که تا زمانی که آن را اجرا نکنیم آن اطلاعات بدست نمی آیند. در این زمان بهتر است تا جایی که میتوانیم اطلاعات کسب کنیم و آگاه باشیم به هر حال نمیشد اطلاعات بیشتری کسب کرد. بعد از به مرحله بعد برویم.
۳. تشخیص همه گزینهها
ببینید آیا همه گزینههای پیش رو را در نظر گرفتهاید یا خیر. گاهی در میان همه گزینهها در پس ذهنمان یک گزینه به ظاهر بی کاربرد را مرور میکنیم و اتوماتیک آن را در نظر نمیگیریم. در چنین لحظاتی بهتر است آن را هم در کنار دیگر گزینههای جدیتر مورد بررسی قرار دهیم.
معمولا گزینههایی که شرایطشان کمی دور از دیگر گزینهها هستند را به طور کلی حذف میکنیم. این در حالی است که احتمالا همان گزینه به خاطر آنکه از چارچوب فکری ما خارج است میتوانید عملیتر هم باشد.
به عنوان مثال وقتی میخواهید تصمیم به خرید یک ماشین بگیرید ممکن است خرید موتور سیکلت به جای ماشین از چارچوب فکریتان خارج باشد. زیرا شما ماشین میخواستید. اما اگر گزینه موتور سیکلت را مورد بررسی قرار دهید ممکن است به این نتیجه برسید در شهر شلوغی مثل تهران گاها موتورسیکلت بهرهوری بیشتری دارد و یکی از نیازهای اساسی شما سریعتر به مقصد رسیدن است. از طرفی یکی از علایق شما از گذشته تا به حال موتورسیکلت بوده ولی آن را فراموش کردهاید.
مورد دیگری که معمولا در تصمیم گیری در نظر نمیگیریم هیچ کاری نکردن است. گاهی اوقات بیشترین نتیجه را از هیچ کاری نکردن میگیریم. اما فراموش میکنیم که اصلا چنین گزینهای را در بین تصمیم ها داریم.
۴. امتیاز دهی
این مرحله و مرحله بعدی به نوعی بازنگری در تصمیم گیری در نظر گرفته میشوند. به هزینهای که بابت یک تصمیم پرداخت میکنید و همچنین دستاوردی که بعد از اجرای آن کسب میکنید نمره دهید.
دادن نمره کمی فرایند از حالت احساسی به ماشینی در میآورد. برای این که این مورد را کمی منطقی جلو ببرید به احساس و شهود خود در مورد آن تصمیم هم نمره دهید. معمولا در تصمیمهای فردی شهود بیشتر از استدلال و منطق زور دارد. درست بر خلاف تصمیمهای گروهی که بیشتر از شهود باید بتوانید برای آن دلیل بر اساس استدلال داشته باشید.
بنابراین در تصمیمهای گروهی میتوانید به جای شهود و احساس قلبی خود به تجربه و تجربههای قبلی نمره دهید. مقایسه امتیازها به شما کمک میکند تصمیم بهتری بگیرید.
البته قبل از نهایی کردن تصمیم خود به مرحله بعد بروید و آنجا تصمیم را قطعی کنید.
۵. تعیین ریسک
تقریبا هیچ کاری در این دنیا نیست که بخواهیم انجام دهیم و ریسک نداشته باشد. حتی اگر تصمیم بگیریم آن را انجام ندهیم ریسک خود را دارد. بنابراین در وهله اول آگاه باشید که در نهایت نمیتوانید همه چیز را قبل از رخ دادن پیشبینی کنید.
معمولا عدم آگاهی در مورد یک تصمیم درصد ریسک را مشخص میکند. به عنوان مثال ازدواج برای کسی که طرف مقابل را به اندازه کافی نمیشناسد نوعی ریسک دارد. ولی برای کسی که جوانب و اثرگذاریهای خود ازدواج را به طور کلی نمیشناسد یک ریسک دیگر دارد. حال اینکه هرکدام از این شناختها چند درصد هستند مستقیما مشخص میکند آن انتخاب چند درصد ریسک دارد.
بنابراین در مرجله آخر نیاز دارید به جز امتیازی که به هر انتخاب دادهاید درصد ریسک آن را نیز مشخص کنید و ببینید حاضر هستید برای این تصمیم چقدر ریسک کنید.
چند نکته برای اجرای بهتر مراحل تصمیم گیری:
۱. در تصمیم گیری های خود علایق، نیازها و ترجیحات خود را در نظر بگیرید؛ نه دیگران.
۲. مشورت کنید تا از تاثیرات حقیقی یک تصمیم فارغ از احساسات شخصی آگاه شوید.
۳. برخی از ارزیابیهای با جزئیات را بعد از اجرای آن تصمیم شروع کنید.
۴. فورا تصمیم خود را عوض نکنید و اجازه دهید نتایج در زمان خودشان به شما نشان داده شوند.
۵. در بررسی و اجرای تصمیمات با خودتان صادق باشید.
۶. از تصمیماتی که امروز میگیرید برای تصمیمات آینده درس بگیرید.
تقویت مهارت تصمیم گیری:
همانطور که در ابتدای مقاله گفتیم مهارت های تصمیم گیری مانند بیمه هستند. تا زمانی که به مشکلی بر نخوریم اهمیت وجود آنها نمایان نمیشود. بیشترین زمانی که نیاز به مهارت تصمیم گیری داریم زمانی است که واقعا نمیدانیم در یک شرایط سخت و اورژانسی چه کاری انجام دهیم.
خودِ تصمیم به انجام یک کار فشار زیادی ندارد اما فکر کردن به این که کمترین عواقب و بیشترین دستاورد را داشته باشد حتما فشار زیادی را به تصمیم گیرنده وارد میکند.
در این شرایط است که دوست هر فرد دوست دارد مهارتی داشته باشد که در کمترین زمان بتواند بهینهترین تصمیم را بگیرد. دقت کنید که این تصمیم گیری در عین اینکه نباید به تاخیر بیافتد همینطور نباید خیلی عجولانه باشد. زیرا تاثیراتی که یک تصمیم با خود با خود به همراه دارد و همچنین ملزومات اجرای آن تصمیم، مسئولیتی را به دنبال دارد که بر عهده تصمیم گیرنده است.
مهارت تصمیم گیری بیشتر در فرایندهای مدیریتی معنا پیدا میکند اما نمیتوان از اهمیت آن در زندگی شخصی نیز چشم پوشی کرد. به همین دلیل خوب است در هر جایگاهی قرار داریم مهارت تصمیم گیری را در خودمان تقویت کنیم. این چیزی است که مستقیما به آینده ما و مسیری که در آن قرار میگیریم مرتبط است.
ویدیو تد در مورد تصمیم گیری در شرایط سخت و دشوار:
در ادامه موارد کاربردی را برای تقویت مهارت تصمیم گیری معرفی میکنیم:
۱. خارج از گود بایستید
اگر بتوانید در قالب فردی که بیرون از مشکل است به موضوع خود نگاه کنید به احتمال زیاد جوانبی را خواهید دید که قبلا به چشم نمیآمد. دیگران با توجه به تجربیات و دانشی که دارند قطعا میتوانند نگاه متفاوتتری نسبت به خودتان نسبت به موضوع داشته باشند.
بنابراین با آگاهی کافی از خواسته خودتان، میتوانید از دیگران کمک بگیرید تا دیدگاه یک فرد خارج از مشکل را دریافت کنید. درست مثل مربی یا کوچ که بیرون از گود میایستد و فردی که در حال مبارزه است را از بیرون مورد با دید وسیعتری مورد بررسی قرار میدهد.
۲. گذشته و آینده همه چیز نیستند
زمانی که میخواهیم یک تصمیم بگیریم قطعا تاثیر مستقیم آن بر آینده خواهد بود. اطلاعات درمورد آن تصمیم را هم از گذشته دریافت میکنیم. این یک موضوع بدیهی و کاملا درست است.
اما غافل شدن از زمان حال و فقط متمرکز شدن روی گذشته و آینده را نادیده گرفت. حال امروز شما میتواند در نگاهتان به گذشته و آینده تاثیر مستقیم ایجاد کند. بنابراین بهتر است قبل از بررسی گذشته و آینده، حال را در نظر بگیرید و اگر روی جوانب دیگر تاثیر میگذارد آن را اصلاح کنید.
۳. مشکل را برای خودتان ترجمه کنید
شاید عجیب به نظر برسد که بخواهید مشکلی که آن را میدانید، یک بار دیگر ترجمه کنید. اصلا سوال این است: ترجمه کردن مشکل به چه معناست؟ این موضوع دقیقا همانند زمانی که شما زبان فارسی را به انگلیسی یا برعکس ترجمه میکنید. شما میتوانید مسائل را به گونهای که برایتان قابل فهم هستند توصیف کنید.
به عنوان مثال وقتی شما هدفی در زندگی خود تعیین میکنید در اصل حاضر نبودهاید بهای اهداف دیگر را پرداخت کنید. یا به توصیف دیگر تنها حاضر شدهاید بهای این هدف را پرداخت کنید. یا در مثال مدیریتی وقتی تصمیم به تعدیل نیرو میگیرید احتمالا در نجات دیگر اعضا هستید.
۴. در تصمیم غرق نشوید
در تصمیم گیری تلههایی وجود دارد که میتواند فرایند تصمیم گیری شما را به طور کلی از بین ببرد. در برخی تصمیم های پیچیده ممکن است در حال بررسی جوانبی باشیم که احتمال رخ دادن آن فقط در ذهن خودمان زیاد است.
با آنکه آن احتمال میتواند رخ دهد و باید بررسی شود اما شیرینی بررسی آن گاها آنقدر خوش است که دیگر وقت و انرژی کافی برای بررسی جوانب حیاتیتر را نخواهیم داشت.
۵. مکان تصمیم گیری مهم است
شرایطی محیطی که در آن تصمیم میگیرید شهودتان تاثیر مستقیم میگذارد و گاها احساساتی که از شهود ناشی میشوند آنقدر قوی هستند که بر منطق نیز تاثیر گذارند. وجود افراد خاص در محیط، المانهای تشدید کننده مثل: دما، بو، رنگ و حتی طعم و نهایتا میزان تسلط ما به آن محیط قطعا میتواند بر تصمیم نهایی تاثیر بگذارد.
۶. قبل از تصمیم گیری یک بار مرور کنید
معمولا انجام این کار نیازمند کمی تجربه در آگاهی به تصمیم گیری دارد. اگر در حال گرفتن اوین تصمیمات مستقلانه و حیاتی زندگی خود هستید احتمالا برایتان دشوار است تصمیم خود را قبل از نهایی کردن یک بار مرور کنید زیرا تا همینجا به اندازه کافی جارن به خرج دادهاید. اما اگر قبلا تجربه آن را داشتهاید احتمالا میتوانید یک بار به شکل تیتروار عوامل مورد بررسی آن تصمیم را مرور کنید و نسبت به آن آگاهی بیشتری کسب کنید.
دو رکن اساسی تصمیم گیری:
دو مولفه در مورد تصمیم گیری وجود دارد که هر یک از اینها را از فرایند تصمیم گیری بگیریم معنای تصمیم گیری را از بین بردهایم. در واقع اگر میخواهید ببینید در حال تصمیم گیری اصولی هستید یا فقط ادای آن در می آورید میتوانید این دو مولفه یعنی محدودیتها و زمان را بررسی کنید.
اصطلاحا این دو رکن مانند بال پرنده هستند که پرواز بدون یک یا هردو آنها ممکن نیست. که این موضوع به محیط تصمیم گیری هم معروف است.
رکن اول: محدودیتها
هرگونه محدودیتی در جریان تصمیم گیری وجود داشته باشد اعم از اطلاعات، گزینههای موجود، ترجیحات، قانونها، ارزشها و حتی زمان (که خود رکن دوم است) فرایند تصمیم گیری را نیز به همان اندازه محدود میکند.
به عنوان مثال شما خودرویی میخرید که به راحتی میتواند تا ۳۰۰ کیلتومتر بر ساعت سرعت بگیرد، اما قانون محدودیت سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت را تعیین کرده است. اگر بخواهید بیش از ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت سرعت بگیرید اجرای این تصمیم وایسته به محدودیتهای قانونی است. حتی اگر تصمیم بگیرید قانون رو دور بزنید هنوز شرایط متفاوتی باز مانی دارید که این قانون وجود نداشت.
در مثال دیگر شما تصمیم میگیرید به اجبار والدین در رشتهای تحصیل کنید که ترجیح یا علاقه شما نیست. در این شرایط داستان تفاوت زیادی با زمانی که دارد که به اندازه کافی در مورد یک رشته تحقیق کرده باشید و بعد تصمیم به تحصیل در آن را گرفته باشید.
رکن دوم: زمان
زمان یکی دیگر از مولفههایی از تصمیم گیری است که به محدودیتها وابستگی دارد، همانطور که محدودیت های تصمیم گیری ما به زمان وابسته است.
هنگامی که میخواهید یک تصمیم را اتخاذ کنید میزان زمانی که برای آن در نظر دارید میتواند کیفیت آن تصمیم را تعیین کند. حال گاهی به اجبار باید همین فردا یا چند ساعت دیگر یک تصمیم مهم بگیرید. در این شرایط شما محدود به زمان هستید.
در عین حال شما تصمیم گیری خود را به جای ۳ روز در ۱۵ روز انجام میدهید. در کمال ناباوری میبینید تصمیم بسیار نادرستتری گرفتهاید و به سختی میتوانید تشخیص دهید تصمیم درست چیست.
علت این اتفاق افزایش اطلاعات بیش از حد نیاز است. همانطور که اطلاعات ناکافی تصمیم گیری شما را بی کیفیت میکند بیش از حد اطلاعات داشتن نیز کیفیت تصمیمتان را کاهش می دهد.
همین طور با گذشت زمان برخی از گزینههای تصمیم گیریتان دیگر موجود نیستند و از طرفی گزینههای دیگری ایجاد شدهاند که نیازمند بررسی هستند.
به عنوان مثال وقتی شما میخواهید یک ایده جدید را اجرا کنید اگر بیش از حد تعادل، زمان بگذارید میبینید یک نفر دیگر با قدرت و کارایی بیشتر آن ایده را اجرا و ثمر رسانده است.
تاریخ انقضای تصمیم:
شاید تعلل در تصمیم گیری بهترین واژهای نباشد که این موضوع را توصیف میکند اما به هر حال درک بهتری از آن به ما میدهد. ممکن است بعد بررسی دقیق و کامل همه جوانب تصمیم خود را بگیرید و در کمال ناباوری به این نتیجه برسید که بدترین تصمیم عمرتان را گرفتهاید.
در چنین شرایطی مشکل اصلی در نحوه بررسی جوانب مختلف تصمیم نبوده، بلکه تاریخ انقضای آن تصمیم تمام شده است. شخصی که منتظر جواب بله یا خیر شماست ممکن است همیشه برای این پاسخ منتظر نباشد و ببینید بعد از مدتی دیگر حتی پاسخ بله شما کارساز نخواهد بود.
حتی ممکن است خودتان نسبت به تصمیم که میخواهید بگیرید دلسرد شوید و دیگر باقدرت گذشته نخواهید مسیر پیش رویتان را در پیش بگیرید. بنابراین زمان معقول برای تصمیم گیری بسیار حیاتی و تاثیر گذار است.
تصمیمات سلسهای است
زمانی که از یک تصمیم صحبت میکنیم در واقع منظورمان سلسه تصمیماتی است که در این راه گرفته شده و قرار است گرفته شود. به هر حال اینکه شما امروز به جایی رسیدهاید که باید درباره یک موضوع تصمیم بگیرید به دلیل تصمیمی است که در گذشته گرفتهاید یا نگرفتهاید. در آینده نیز به مسیری هدایت میشوید که در اثر تصمیم امروزتان ایجاد شده است.
به این موضوع اصطلاحا جریان تصمیم گیری گفته میشود و بیانگر این است که هر تصمیم در جریان تصمیم قبلی گرفته میشود. این موضوع در ظاهر بسیار ناامید کننده است که ما محدود امروز محدود به انتخابهایی هستیم که به علت تصمیمات گذشتهمان در زندگی به ما تحمیل شدهاند.
اما واقعیت این است که اگر این محدودیتها نبودند شاید رشد و حرکت به سمتی که بتوانیم خودمان را متعلق به آن بدانیم اتفاق نمیافتاد. این موضوع حتی برای سلسله تصمیمات نادرست صدق میکند.
حتی گاها تصمیمات امروز ما در اثر درس و تجربه از تصمیمات گذشته دیگران است. مثلا به صورت عمومی تمایل افراد به سمت خرید محصولات پر فروش است. زمانی که یک نفر در سلسله تصمیمات خود محصولی را خریده و بعد تلاش کرده دیگران را از خوب بودن آن محصول اگاه کند منجر به پر فروش شدن آن محصول شده است.
زمانی که اینطور به موضوع تصمیم گیری بنگرید احتملا آینده نگری و گذشته نگری بهتری را تجربه میکنید.
استراتژی در تصمیم گیری:
معمولا زمانی که انتخاب بین گزینهها از حد عادی سخت تر میشود و زمان و منابع کافی هم برای بررسی بیشتر وجود ندارد پای استراتژی به میان میآید. هر فرد با تجربه که تصمیمات درست بیشتری نسبت به تصمیمات نادرست میگیرد سبک خودش را در تصمیم گیری پیدا کرده است. این سبک همان استراتژی فردی او برای تصمیم گیری است.
همانطور که یک گروه یا سازمان که تصمیمات درست بیشتری میگیرید استراتژی سازمانی تصمیم گیری خودش را انتخاب کرده است. در ادامه ۴ مورد از این استراتژیها را مورد بررسی قرار میدهیم که هم در تصمیم گیری فردی و هم در تصمیم گیری سازمانی موثر هستند.
۱. بهینه سازی یا محدود سازی
در این استراتژی به شکل عمدی منابع مربوط به تصمیم خودمان را محدود میکنیم تا به تصمیم بهینهتری برسیم. این منابع میتوانند شامل زمان مورد نیاز برای تصمیم گیری، گزینههای موجود برای انتخاب، دانش و اطلاعات فرعی، ارزشها و ترجیحات فرعی باشند.
با محدود کردن هر کدام از این موارد به صورت عمدی سرعت انتخاب را بالا میبریم و از طرفی حساسیتهایی که ممکن است وجود خارجی نداشته باشند را از آن تصمیم جدا میکنیم.
۲. اولین به جای بهترین
این استراتژی بیشتر در تصمیمات کوچک نتیجه مطلوب را حاصل میکند اما در بسیاری از موارد در تصمیم گیری های بزرگ نتیجه مطلوبی را به دنبال دارد. به این صورت که اولین تصمیم به جای بهترین تصمیم اتخاذ می شود. این در حالی است که ما میدانیم بهترین تصمیم چیست اما شرایط فعلی ایجاب میکند تا اولین تصمیم سریع را بگیریم حتی اگر بهترین تصمیم نباشد.
به عنوان مثال ممکن است پارک کردن ماشین در پارکینگ بهترین گزینه باشد اما در شرایط فعلی اولین گزینهای که میتوان ان را انجام داد پارک کردن موقتی در حاشیه خیابان است.
۳. ماکسی مکس (Maximax) یا حداکثر:
این استراتژی خوشبینانه زمانی به کار میرود که قدرت ریسک بالایی داشته باشیم. زیرا انتخاب را محدود به گزینههایی میکند که بهترین و حداکثرترین نتیجه را به دنبال داشته باشد. برای عملی کردن این استراتژی نه تنها نیاز است توان ریسک بالا داشته باشیم بلکه باید منابع و امکانات بالایی داشته باشیم تا حتی ایدههای دور از ذهن را بتوانیم عملی کنیم. این استراتژی معمولا در کنار برادر دو قلوی خود یعنی ماکسی مین به کار میرود.
۴. ماکسی مین (Maximin) یا حداقل:
این استراتژی بدبینانه حداقلها را برای هر تصمیم در نظر میگیرد. حتی اگر یک تصمیم بتواند نتایج مثبتی داشته باشد به شکل بدبینانه حداقل نتایج آن را در نظر میگیرند. بیشترین چیزی که این تصمیم روی آن تمرکز دارد نتیجه ایمن حتی کم است و بیشتر زمانی که قرار یک موضوع نجات داده شود به کار میرود. همانطور که گفتیم این استراتژی در کنار برادر دو قلوی خود یعنی ماکسی مکس به کار میرود.
لغت نامه مفاهیم و اصطلاحات مربوط به تصمیم گیری:
در این بخش هر اصطلاحی که در جریان فرایند تصمیم گیری با آن سر کار داریم را تعریف و بررسی میکنیم. ممکن است توضیح و توصیف یک موضوع را تا به این بخش از مقاله به درستی درک نکرده باشید. با مطالعه این قسمت حتما پاسخ سوالات و ابهاماتتان را خواهید گرفت.
نکته: ممکن است به صورت مستقل معانی و تعاریف هر لغت را بدانید اما بهتر است بار واژه تصمیم گیری که بعد از هر کدام میآید را در تغییر معنای آن لغت در نظر بگیرید.
اطلاعات:
زمانی که از اطلاعات در تصمیم گیری صحبت میکنیم منظورمان هر چیزی است که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به آن تصمیم یا حتی جوانب آن تصمیم مربوط باشد.
از طرفی در تصمیم گیری به صورت ویژه کیفیت هر اطلاعاتی که به دست می آوریم مهمتر از کمیت آن اطلاعات است. به این معنی که همیشه داشتن اطلاعات زیاد در مورد آن تصمیم منجر به تصمیم گیری بهتر نمیشود.
گزینهها:
گزینهها در تصمیم گیری همان انتخابهای ما هستند که بر اساس شرایط مختلف محدود میشوند. در شرایط کاملا ایدهال ممکن است گزینهها یا انتخاب زیاد و متنوعی برای تصمیم گیری داشته باشیم که این خودش به نوعی شرایط را از حالت ایده آل خارج میکند.
زیرا گزینههای زیاد صرفا باعث سردرگی بیشتر خواهند شد و این محدودیتی که در ابتدا برای هر تصمیم داریم به نوعی خوب است. اما باید در نظر بگیریم همیشه انتخاب بین گزینههای موجود نمیتواند بهترین تصمیم را مشخص کند و باید به دنبال توسعه گزینهها از نظر کمی و کیفی باشیم.
ارزشها:
ارزشها به طور کلی رابطه مستقیم با حال خوب دارند. کسی که ارزشهای مشخصی در زندگی دارد تلاش میکند تصمیماتی را بگیرد که آن ارزشها زیر پا گذاشته نشوند. در تصمیم گیری مشخص بودن ارزشها کمک میکند انتخابها به شکل درستی محدود شوند.
زیرا هر تصمیم هر عواقبی که داشته باشد، فرد تصمیم گیرنده با آگاهی به ارزشهای خود از آن عواقب نیز آگاه میشود و نهایتا چیزی نمیتواند حال خوبش را تغییر دهد.
هدفها:
هدف ها به طور مستقل معنی مشخصی دارند. شاید یک تعریف خوب برای هدف رفتن از نقطه ۱ به نقطه ۲ باشد. در تصمیم گیری نیز همین تعریف را دارد با این تفاوت که گاها اهداف در تضاد یک دیگر قرار میگیرند. شاید هدف نهایی زندگی یک چیز باشد و هدفی که در فرایند تصمیم گیری در نظر میگیرید یک چیز دیگر.
معیارها:
معیارها یکی از تاثیر گذارترین عوامل برای در نظر گرفتن گزینههای تصمیم گیری هستند. بسیار شنیده ایم که هنگام ازدواج دختر یا پسر معیارهایی برای انتخاب دارند. در بررسی یک تصمیم معیارها همیشه رد پایی از خود به جای خواهند گذاشت.
امتیاز دهی (رتبه بندی):
امتیازدهی در واقع یک راه برای تشخیص این است که آیا یک گزینه با معیارهای من همخوانی دارد یا خیر. ما برای مزیتهای یک انتخاب امتیازاتی را در نظر میگیریم، سپس امتیازات هر انتخاب را با یکدیگر مقایسه میکنیم. این کار کمک میکند تا تماما احساسی تصمیم نگیریم.
نکته مهم این است هیچ دو انتخابی نباید امتیاز مشابه و بکسانی داشته باشند.
تریجیحات:
به طور کلی میتوان گفت نتیجه و حاصل ارزشهای هر فرد در زندگی ترجیحات او خواهد بود. زمانی که شما ارزشی را در زندگی تعیین میکنید؛ حالا ترجیح میدهید یک کار را انجام دهید و یک کار را انجام ندهید. شخصی که زندگی بدون دود را به عنوان ارزش پذیرفته است؛ ترجیح میدهد با افراد سیگاری دوست نشود یا دوستی محدودی داشته باشد.
کمیت و کیفیت در تصمیم گیری:
به طور کلی تعداد گزینهها یا انتخابها برای یک تصمیم خاص همان کمیت در تصمیم گیری است. تعداد زیاد گزینهها فارغ از خوب یا بد بودنشان در تصمیم گیری همیشه تاثیر خوبی ندارد.
اما کیفیت در تصمیم گیری به تعداد هر انتخاب کاری ندارد. حتی به نتیجه آن انتخاب نیز کاری ندارد. اما اینکه آن تصمیم چقدر به معیارها، ارزشها، تریجیحات و اهداف فرد نزدیک است کیفیت آن را افزایش میدهد.
دیدگاهتان را بنویسید